فوران نفت در نفتون مسجد سلیمان با خود علاوه بر همه تبعات مرتبط یک فرهنگ نیز آورد آنهم فرهنگ زندگی نفتی است. فرهنگی که در تمام کشورهای دارنده نفت کاملا حکمفرماست و دولتها را به فعال مایشا و حاکم بر همه چیز مردم کرده است . در کنار این عادت قدیمی اکنون به مدد دلارهای نفتی بیشتر مصرف بیشتر و راحتطلبی و تن به کار سخت با بازده جمعی ندادن نیز ایجاد شده است. فرهنگی که سرمایهداری تجاری را در تمام این کشورها به جای سرمایهداری صنعتی و بورژوازی ملی نشان داده است که نیازی به مثال ندارد. واضح است که سرمایهداری تجاری فینفسه تولیدی نیست بلکه واسطهپرور است و فرهنگ کار و تلاش را زیر سئوال برد.
اگر امروزه روز و حتی از دیرباز کار به عنوان یک ارزش شناخته نشده در این کشورها که ما هم یکی از آنانیم به واسطه همین فرهنگ و همین سلطه است. برای ما به امروز که میرسیم با موجودیتی به نام دولت نهم وضع کمی بغرنجتر هم میشود. به طوریکه قرار میشود یک شبه همه این فرهنگ تغییر کند در حالی که چرخ بر همان مدار میچرخد و وضع به همان منوال پیشین است . پس تنها راهی که برای رئیس دولت میماند کاهش دستوری و تصمیمات فرمانی است. حال از این منظر که به یکی از برترین دلایل کاهش دستوری نرخ بهره مبنی بر اینکه سرمایهها به سمت تولید بروند یا میروند، بنگریم جز تردید شدید چیزی عایدمان نمیشود، طرفه آنکه این دستور مثل ما به نقاطی میرود که سودش پر و پیمان و ریسکش بسیار کم و در حد صفر باشد این به تجربه ثابت شده است.
مکانیابی برای ورود سرمایه و ایجاد تورم چندان سخت نیست و میتوان حضور آن را در بازار ساخت و ساز مسکن با قیمتهای سرساماور در مناطق مرکزی شهرهای بزرگ به خصوص پایتخت دید و یا افزایش املاک در سرتاسر کشور با اولویت نقاط بر کشش با سود بالا یکی از اثرات آن است. بنا به فرهنگی که ذکر شد و یادآوری این نکته که سرمایه در کشوری مثل ما به دنبال سود حداکثر با کمترین دردسر میباشد آیا میشود امیدوار بود که سرمایهگذار این بازارهای پرکشش را ول کند و فرضا به دنبال تولید با همه دردسرهایش رود؟ سرمایه در هر کشوری با توجه به فرهنگ حاکم بر روابط افراد عمل میکند و نمیتوان نسخه کشوری را برای کشور دیگر تجویز کرد و انتظار نتیجه مناسب داشت.
تولید و تولیدکننده یک فرهنگ میخواهد و فرهنگ نیز چیزی نیست که با یک دستور و یک شبه به وجود آید و یا احیانا تغییر کند. تنها این وسط آنچه میماند فشار بر مصرفکننده و متقاضی برای یکی از نیازهای اساسی یعنی مسکن و املاک است که به ناچار دچار بورسبازی شدید شده است. والا کیست که نداند اصولا بخش خصوصی به معنای واقعی دارای عقبه و فرهنگ و قدرت تاثیر نداریم که بتواند با استفاده از این فرصت به تولید برسد و آنچه که داریم نوعی قدرت شبه دولتی است که مورد تائید امنیتی هستند که آنهم وقتی سود سرشار با کمترین هزینه در مسکن وجود دارد به دنبال تولید نمیرود. تنها به همین یک دلیل میتوان، پیشبینی کرد که آخر عاقبت دنبالههای کاهش سود سرمایه به نفع چه کسانی خواهد بود.