1) مسوولان رژیم گذشته پس از کودتای بیست و هشت مرداد ۱۳۳۲ در اولین اقدامشان تمام تشکلها و سندیکاها را نابود میکنند. به این ترتیب حاصل چند دهه تلاش برای استقرار نهادهای مدنی به هیچ گرفته میشود و عدهای با هم قرار میگذارند چرخ را از نو اختراع کنند.
۲) چندی که میگذرد و وقتی که حکومت از دل کودتا بیرون آمده استقرار پیدا میکند، احزاب فرمایشی و با خاستگاه دولتی نظیر حزب ایران نوین و ملت تشکیل میشوند. این احزاب که فاقد کوچکترین خاستگاه اجتماعی هستند در ویترین دموکراسی تازه اختراع شده چیده میشوند.
۳) بعد از عرضه این احزاب نمایشی تلاش میکنند سندیکاها و تشکلهای مستقل را به درون آنها بکشند. دیگر هیچ تشکلی به رسمیت شناخته نمیشود مگر از طریق داخل شدن به یکی از این احزاب دستساز حکومت.
۴) سندیکاهای مستقل مقاومت میکنند. زیر بار دولتی شدن نمیروند. به همین دلیل تحت فشار قرار میگیرند. تبدیل به کیسهای امنیتی میشوند. حق اعتصابشان نقض و امکان همبستگیشان سلب میشود.
۵) بهرغم فشارهای ، سندیکاها یکی پس از دیگری تشکیل میشوند. کارگران امتیازهای ناشی از وابستگی را نادیده میگیرند و به تدریج از ویرانههای کودتا سندیکاهایی قدرتمند و بینیاز از صدقههای دولتی شکل میگیرند.
۶) ناگهان همه چیز به هم میریزد و دوباره عدهای تصمیم میگیرند چرخ را از نو اختراع کنند. سندیکا، حق اعتصاب و نهادهای مدنی مستقل غیرقانونی اعلام میشوند.
۷) گاهی فکر میکنم تاریخ این کشور شبیه فیلمهایی است که هر چند وقت یکبار به دلیل تماسهای مکرر بینندگان عزیز دوباره نمایش داده میشوند. گفته میشود که در زیر این آفتاب، هیچ چیز تازه نیست. باید امیدوار بود که اینطور نباشد.